استادی مثل همیشه !
[sc:Comment_Author][sc:Comment_Text]
تاریخ : سه شنبه 25 آذر 1393
نویسنده : فاطمه بهمن آبادی

به نام حضرت دوست

هنوز استاد (گرم شور ومست گفتن بود ) وفریاد می زد : « فرزندانم ! بدانید همیشه خون بر شمشیر پیروز است ...»

یکی از ته کلاس پرسید : بر گلوله  چه طور ؟

استاد ساکت ماند.....

 واز آن پس هیچ کس استاد را ندید !!.

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
مری ........... تضو در تاریخ : 1393/10/20/6 - - گفته است :
سلام علیکم خواهر گرامی

عارضم خدمت شما که تشکر می کنم از شما به خاطر این احترامی که در نوشته تان به چشم می خورد و این همه لطفی که روا داشتید.
در مورد اینکه کلاس چه جور است ، منصفانه بود.
اگر بپرسید مگر نمی شود از استادی که جز سیاهی چیزی نمی داند نکته ای بیاموزیم؟ می گویم چرا که نه همان گونه که لقمان را گفتند ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادب! پس با این قانون می توانیم از استاد مورد نظر و بعضا سایر اساتید که اتفاقا در این دو سال کم ندیدیمشان ؛ بس نکات گران بیاموزیم...
آموختم که اگر مطلبی را نمی دانم صادقانه اعتراف کنم ، نه اینکه دانشجوی بدبخت را بپیچانم!
آموختم که علم فروختنی نیست و در نشر آن بخیل نباشم، از استادی که گفت مگر من بیکارم ، سوال های تو را جواب دهم!!!
آموختم بیش از این که معلم و استاد محترم باشد این، دانشجو است که قدر و منزلت دارد. زیرا من در تمام مقاطع مدرسه و اندکی در دانشگاه تدریس داشته ام.
استاد دانشگاه هر چیزی که می آموزد پولش را می گیرد همان طور که من هرچه درس داده ام پولش را گرفته ام ، ولی دانشجو اگر در کلاسی می نشیند به امید هدایت نشسته است!!! بدا به حال استادی که دانشجویان خود را بیشتر به گمراهی می اندازد.
اگر دین نداریم آزاده مرد باشم. وقتی نه یارای سر پا ایستادن دارم و نه معرفتی .علمم هم تاریخ مصرفش 20 سال پیش گذشته است، وقت دانشجو را نگیرم. و بعد پشت سرشان بخندم و بگویم خرشان کردم و نفهمیدند.
آموختم انسان باید هرآنچه باور ندارد نگوید و هر آنچه که می گوید قبلا به باور آن رسیده باشد. مردیم بسکه در دانشگاه یک کشور اسلامی اساتیدی را دیدیم که هیچ جای علمشان اسمی از خدا نبود. نمی دانم این پول ها را که می گیرند ، حلال است ؟ خوردن دارد؟
خانم بهمن آبادی ، آموختم که شیک پوش بودن و همیشه مرتب بودن ادکلن مارک زدن، نشان آدمیت نیست ، هر حمالی اگر پول داشته باشد می تواند خودش را به این شکل و سر و وضع در بیاورد . اما آدم شدن یک چیز دیگراست . یعنی درون داشتن. یعنی دلت آینه باشد ، یعنی بتوانی با عالم معنا ارتباط بگیری ، یعنی هزار چیز دیگر که اینها را در هیچ مغازه ای نمی توان خرید، حتی در آن ور آب. ولی شاید در یک کوره دهات در خانه ی یک کشاورز بتوانی ببینی.
یاد گرفتم می توانم سر همه را شیره بمالم و استاد و دکتر شوم ولی در زندگی روز مره ام لنگ بزنم و پای در گل باشم.
یاد گرفتم من هم اگر شبها فکر نکنم با خودم که بعد از این که بمیرم چه می شود کم کم انسانیت را فراموش می کنم.
تازه به این رسیدم که همه آدم ها محترم نیستند. یعنی بشر هستند ولی بشر محترم نیست ، اگر آدم شد و انسان شد، محترم می شود .
نمی دانم چرا اگر استادی بیاید و حرف های توی کتابها ، خصوصا چیز هایی که آن ور آبی ها نوشته اند را به گونه ای درس بدهد که انگار خدا نازل کرده است نمیتوانم ساکت باشم ، حس میکنم، گوسفند م!! یا او مارا گوسفند گیر آورده !!! یا او خودش ...!!!
آقا استاد دانشگاه تدریس می کند .
پولش را می گیرد.
ما دامی که حداقل به اندازه پولی که میگیرد به من علم نیاموزد برای من محترم نیست.


<-CommentGAvator->
نیک نام در تاریخ : 1393/9/26/3 - - گفته است :
سلام
مطالبتان را خواندم.
بخش هایی از نوشته تان که سئوال مطرح کرده بودید و از منظر افراد مختلف به آنها جواب داده بودید، خلاقانه و جالب بود.

<-CommentGAvator->
دوست جوووووون در تاریخ : 1393/9/26/3 - - گفته است :
دیدگاهت زیباست دوست جونم };- اولش مطالعه موردی بود دومش به عنوان میانجی نقد کردی(نظر کارشناس محترم ) دم شما را می خوام عسیسم
پاسخ: عزیزمیییییییییی دوستم * دلم، می خواهد در هوای با تو بودن نفس بکشد و چشمانم فقط می توانند وعده دیدن دوباره تو را به او بدهند . دوست دارم عزیز دلم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

دریافت کد نوای مذهبی
دانلود این نوا

/
کلاس تحقیقات کیفی